سلام
به وبلاگ من خوش اومدین
امیدوارم همیشه سر حال و شادمان باشید / آرزو می کنم روزتون بهتر از دیروز و شاد تر از هر روز باشه
در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد.
دوستان برای اینکه گزارش ما برای شما ایمیل شود لطفا در قسمت ایمیل خودرا وارد کنید زحمت بکشید و وارد کنید تا برای شما خبر نامه را ارسال کنیم
ممنون از لطف شما دوستان گلم
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
جلسه محاكمه عشق بود و قاضی عقل ، وعشق محكوم بود به تبعید به دورتریند نقطه مغز یعنی فراموشی .
قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند.
قلب شروع كرد به طرفداری از عشق، آهای چشم مگر تو نبودی كه هر روز آرزوی دیدنش را داشتی، ای گوش مگر تو نبودی كه در آرزوی شنیدن
صدایش بودی و شما پاها كه همیشه منتظر رفتن به سویش بودید حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند ، تنها عقل و قلب در جلسه ماندند .
عقل گفت : دیدی قلب همه از عشق بی زارند، ولی متحیرم با وجودی كه عشق بیشتر از همه تو را آزرده چرا هنوز از او حمایت میكنی ؟
قلب نالید و گفت : من بی وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تكه گوشتی هستم كه هر ثانیه كار ثانیه قبل را تكرار میكند و فقط با عشق میتوانم یك قلبی واقعی باشم ...